جدیدترین خبر درباره ی جیمز باند (James Bond) ثابت میکند که این مجموعه ی سینمایی در دستان دنیس ویلنوو (Denis Villeneuve) حالا کاملاً در امان و مطمئن است.
دنیاى جیمز باند (James Bond) همیشه بر پایهی ریسک و جسارت شکل گرفته است. از روزی که شان کانری (Sean Connery) برای نخستین بار بهعنوان 007 ابرو بالا انداخت، قدرت این مجموعه نه در نام های بزرگ، بلکه در شیمی و جذابیت یک چهره ی تازه بود که وارد نقش موروثی میشود.

به همین دلیل، جدیدترین خبر انتخاب بازیگر برای بازسازی باند به کارگردانی دنیس ویلنوو (Denis Villeneuve) بسیار امیدوارکننده است. با اعلام اینکه تولید به دنبال کسی ناشناخته و بریتانیایی است، این مجموعه قصد دارد به قوی ترین غریزه ی خلاقانه ی خود بازگردد: انتخاب باند بر اساس شخصیت او، نه دنبال کردن نامی پول ساز در گیشه.
ماه هاست که نام هایی مثل تام هالند (Tom Holland) و جیکوب الوردی (Jacob Elordi) در لیست آرزوهای طرفداران و شایعات پرسه میزنند. آن ها جذاب، شناخته شده و ستارگان بینالمللی هستند و دقیقاً به همین دلیل برای نقش باند مناسب نیستند. باند زمانی بهترین عملکرد را دارد که شخصیت، بازیگر را در خود ببلعد و مخاطب بتواند 007 را از دریچه ای تازه دوباره کشف کند.
همچنین مهم است که باند به طور ذاتی بریتانیایی است نه فقط در لهجه، بلکه در طرز فکر، بافت فرهنگی و نحوه ی تجسم هویت ملی خاص. یک بازیگر بریتانیایی شخصیت را در همان حس و حال اصیل ریشه ای که او را ماندگار کرده، حفظ میکند و نقش را از تبدیل شدن به صرفاً یک چهره ی جهانی جدا میکند. این تغییر نشان میدهد که تیم خلاق پشت بازسازی، میداند چه چیزی باعث موفقیت بازآفرینی های گذشته شده است یک چهره ی ناشناخته اجازه میدهد خود باند در مرکز توجه قرار گیرد. این یک شرطبندی بر قدرت پایدار شخصیت است، نه جذابیت یک ستارهی مشهور.

باند بر پایهی قدرت ناشناختهها ساخته شد
با وجود همه اسطوره سازی ها حول شخصیت جیمز باند (James Bond)، یک چیز همیشه ثابت مانده است: این مجموعه زمانی هیجان انگیزترین حالت خود را دارد که یک باند واقعی انتخاب شود، نه یک ستارهی مشهور.
کانری زمانی که نقش را برعهده گرفت، هنوز یک ستاره ی جهانی نبود. راجر مور شناخته شده بود، اما هرگز به اندازه ای که بعدها ستاره شد، مشهور نبود. پیرس برازنان در تلویزیون موفق بود و دنیل کریگ یک بازیگر محترم و حرفهای بود نه نامی آشنا برای همه.
در هر یک از این موارد، باند بازیگر را ارتقا داد، نه بالعکس. این دینامیک کلیدی است برای اینکه نقش باند بیش از شش دهه دوام آورده است. باند تنها یک شخصیت نیست؛ او یک نماد فرهنگی است.
وقتی یک بازیگر ناشناخته یا کم اهمیت وارد نقش میشود، اجرا تبدیل به وسیله ای برای بازآفرینی شخصیت میشود. انتخاب کریگ در سال ۲۰۰۵ با شک و تردید روبه رو شد، اما Casino Royale انتظارات را شکست، زیرا به مخاطبان اجازه داد باند را دوباره بشناسند.
در مقابل، تصور کنید که یک ستاره ی جهانی انتخاب شود. اگر کسی مثل هالند یا الوردی نقش را بازی کند، مخاطب باند را نمیبیند، بلکه هالند را در نقش باند خواهد دید، که طبیعتاً تحت تأثیر پرسونای ستاره ای خود قرار دارد.
این بلافاصله شیمی مجموعه را تغییر میدهد و توجه را از اسطوره به بازیگر پشت آن منتقل میکند. باند در راز و رمز شکوفا میشود، و وقتی مخاطبان با یک دهه فرش قرمز، قراردادهای تبلیغاتی و میراث فرنچایز وارد سینما شوند، آن راز دیگر وجود ندارد.
به نظر میرسد تولیدکنندگان این موضوع را درک کردهاند: آنها به دنبال نام بزرگ بعدی نیستند بلکه به دنبال باند بعدی هستند. و همین تفاوت همیشه خط مرز بین یک فیلم 007 معمولی و یک رویداد فرهنگی را مشخص کرده است.

بریتانیایی بودن تنها سنت نیست بخشی از هویت باند است
نیمه ی دیگر معمای انتخاب بازیگر به همان اندازه اهمیت دارد. بریتانیایی بودن باند صرفاً یک تزئین ظاهری نیست؛ بلکه ستون فقرات شخصیت اوست. باند که توسط ایان فلمینگ (Ian Fleming) در اوایل دهه ۱۹۵۰ خلق شد، از یک لحظهی فرهنگی بسیار خاص سربرآورد بریتانیای پس از جنگ جهانی دوم است، که در حال بازتعریف جایگاه خود در صحنهی جهانی بود.
بهترین مقالات سینمایی را در پلیفای مطالعه کنید.
او به عنوان یک مأمور خوش تیپ و فوق العاده کارآمد دولت بریتانیا تصور شد، که هم نوستالژی اعتماد به نفس امپراتوری و هم حس قدرت مدرن شده را در خود داشت. این هویت در همه چیز دربارهی باند تنیده شده است طعنه های کوتاه و تیز، خونسردی غیرقابل تزلزل، رابطه اش با MI6، حتی نحوه سفارش یک مارتینی.
این به معنای آن نیست که مجموعه نمیتواند تکامل یابد. در واقع، باند بارها خود را با زمانه وفق داده است: سبک لطیف مور (Moore) در دهه ۷۰، جسارت پساجنگ سرد برازنان (Brosnan) در دهه ۹۰، و سختی و تردید نسل هزاره ای کریگ (Craig) در دهه ۲۰۰۰. اما فرقی نمیکند که در چه دوره ای باشد، همیشه یک ستون فقرات کاملاً بریتانیایی در اجرا حضور دارد.
انتخاب یک بازیگر بریتانیایی تنها سنت نیست؛ بلکه راهی است تا شخصیت در خاک فرهنگی ای که او را شکل داده باقی بماند. باندی که مانند کسی بزرگ شده خارج از این سنت رفتار کند، صحبت کند یا حرکت کند، ممکن است تبدیل به یک «مرد مرموز بینالمللی» مبهم شود و نه جیمز باند واقعی.
بخشی از جذابیت تماشای ماجراجویی های 007 در دسیسه های بینالمللی این است که او نماینده ی چیزی مشخص است. او تنها یک مأمور مخفی دیگر نیست؛ او باند است، شکلگرفته توسط افسون دنیای قدیم و بی رحمی آرام که او را تعریف میکند.
این موضوع درباره محدود کردن ملیت نیست؛ بلکه حفظ بافت و اصالت شخصیت است. مخاطبان عاشق باند شدند، نه به این دلیل که در هر فرنچایزی گم میشد، بلکه به این دلیل که منحصر به فرد بود. حتی انتخاب محبوب دیگری برای نقش، گلن پاول (Glen Powell)، به دلیل بریتانیایی نبودن علاقهای به حضور نداشت.

تجربه ی دیداری هیچ گاه ستاره نبوده ، باند ستاره است.
بحث درباره ی اینکه تام هالند (Tom Holland) یا جیکوب الوردی (Jacob Elordi) پیشتازان نقش باند هستند، قابل پیش بینی بود. فرنچایزهای بزرگ عاشق گزینه های امتحان شده هستند. یک ستاره با پایگاه طرفدار از پیش ساخته شده، در دوره ای که مالکیت معنوی (IP) و شناخت نام تجاری بازده گیشه را تعیین میکند، به نظر یک انتخاب امن میآید. اما این دیدگاه درک درستی از آنچه باند را متمایز میکند ندارد.
برخلاف ابرقهرمان ها، باند یک ماسک نیست که هر کسی بتواند آن را بپوشد، او یک شخصیت است و این شخصیت نیازی به نجات توسط یک ستاره ندارد، بلکه خود ستاره ساز است.
نگاهی به سابقه بیندازید: کانری به خاطر باند به یک نماد جهانی تبدیل شد، کریگ به لطف باند به یک ستارهی سطح A بدل شد، برازنان نیز به ارتفاعات جدید رسید به خاطر باند. در بهترین حالت، ماشین باند به شهرت کسی تکیه نمیکند، بلکه آن را خلق میکند.
به همین دلیل، تصمیم برای انتخاب یک بازیگر ناشناخته نه ریسک، بلکه هوشمندانه است. این آزادی را به فیلم سازان میدهد که فیلم را حول شخصیت باند شکل دهند، نه اینکه شخصیت را مطابق با بازیگر تغییر دهند. یک فیلم باند نباید با برند موجود یک ستاره رقابت کند، خود باند برند است.
این موضوع همچنین درهای خلاقانه ای باز میکند. یک بازیگر ناشناخته به تیم خلاق امکان میدهد که در لحن، محیط و حتی نحوه قاب بندی عصر بعدی 007 جسورانه تر عمل کنند. به جای اینکه یک ستاره تعیین کند چه نوع فیلم باندی ساخته شود، خود باند تعیین میکند چه ستاره ای باید باشد.
دوام و طول عمر این فرنچایز هرگز وابسته به بازیگر نبوده است، بلکه وابسته به این ایده است که باند به اندازه ای قدرتمند باشد که از بازیگر پیشی بگیرد. شرط بندی روی یک ناشناخته، شرط بندی روی همین میراث است.

بازآفرینی، سلاح واقعی باند است.
جیمز باند توانسته است تغییرات فرهنگی ای را پشت سر بگذارد که بسیاری از فرنچایزها را از بین میبرد. او پایان جنگ سرد، ظهور اینترنت، تحول در سیاست های جنسیتی و یک چشم انداز کاملاً جدید در دنیای سرگرمی را تجربه کرده است.
هر بار که سریال به نظر قدیمی میرسد، خود را بازآفرینی میکند. Casino Royale در سال ۲۰۰۶ این موضوع را ثابت کرد. پس از لحن رو به طنز و اغراق آمیز دوران پایانی برازنان، این فیلم باند را به نسخه ای خام تر و تیزتر بازگرداند.
برای مطالعه ی مقاله جذاب امید تازه به بازگشت سوپرمن هنری کویل و دنیای اسنایدر کلیک کنید.
باند کریگ خون ریخت، عاشق شد و شکست خورد. مجموعه به جای تمرکز روی گجت ها و ماشین های نامرئی، به زخمی شدن و تعهدات عاطفی پرداخت. نتیجه یکی از تحسین شده ترین فیلمهای سری و بازگشت فرهنگی آن بود.
انتخاب یک بازیگر ناشناخته و بریتانیایی اکنون تنها برای احترام به سنت نیست؛ بلکه زمین بازی برای بازآفرینی بعدی را آماده میکند. باند نیازی به دنبال کردن ترندها ندارد؛ وقتی درست انجام شود، خود او ترند است.
در دورانی که جهان های سینمایی و IPهای بازتولید شده غالب شده اند، باند متمایز است، زیرا او یک شخصیت است، نه بخشی از یک دنیای چندجهانی مشترک. او نیازی به کراس اور یا حضور کوتاه ندارد تا بلیت بفروشد؛ تنها به باند درست نیاز دارد.
چهره ی شناخته شده ای مثل هالند یا الوردی فرنچایز را به زمان حال پیوند میدهد، دورانی که شخصیت ستاره ها بر شخصیت های داستانی غالب است. یک بازیگر ناشناخته میتواند آینده ی باند را شکل دهد، جایی که رازآلودگی، بازآفرینی و هویت ملی همچنان تیزترین ابزارهای آن باقی بمانند.
اعلامیهی ویلنوو شاید جزئی به نظر برسد، اما دقیقاً همین نوع تصمیم ها لحظه ی مسیر آینده را تعیین میکند. با رد مسیر آسان قدرت ستاره ای، تیم باند به آنچه همیشه این شخصیت را استثنایی کرده است بازمیگردد: راز، هویت و اعتماد به اسطوره ی خود.
یک بازیگر بریتانیایی تنها یک یادآوری نوستالژیک نیست؛ بلکه پایه و اساس DNA باند است. یک چهره ی ناشناخته ریسک نیست؛ بلکه بازگشتی به موفق ترین استراتژی فرنچایز است. اگر باند بعدی با همان وضوح انتخاب شود که انتخاب های کانری، برازنان و کریگ را تعریف کرده بود، 007 دوباره میتواند نه به عنوان یک یادگار، بلکه بهعنوان نیروی فرهنگی ظهور کند. کت و شلوار فرمال نیازی به ستاره ندارد؛ او خودش ستاره میسازد.

